پارک
تو تابستان تقریبا هر روز اومدیم پارک تا حوصله تون سر نره،امروز که اومدیم حکیمیه از بابا امیر خواستم که ما رو ببره پارک تا بازی کنیم و من از شما عکس بگیرم،تو پارک حسابی با باباتون بازی کردین
هر جفتتون عاشق این سرسره هستین چون که پیچ داره،و بابا امیر بیشتر از 20 بار از بالای سرسره ،سورتون داده پایینولی اصلا خسته نشده چون که عاشقتونه
و بعد هم دایی مصطفی و زن دایی با یه عالمه زغال لخته اومدن پارک،شما خیلی دوست داشتین ،ما هسته ذغال لخته رو در می اوردیم و میدادیم شما میخوردین،تمام دور دهنتون قرمز شده بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی