سرخک
سلام عشق های مامان،ببخشید اگر چند وقته براتون چیزی ننوشتم آخه درگیر بیماریتون بودم اونم چه بیماری ،چشمتون روز بد نبینه
اولش هر جفتتون سرما خوردید البته سرماخوردگی شدید ،بردمتون دکتر یه کم بهتر شدید،اما محمد کسری 6 روز پشت سر هم تب کرده بود و تبش پایین نمیومد من به تجویز دکتر مجبور شدم عسل مامان رو ببرم دکتر و ازش ازمایش خون بگیرم ،عشقم یه کم اذیت شدی و گریه کردی و بعد از اینکه دکتر ازمایشت رو دید تشخیص داد که یه پنی سیلین بزنی ،الهی مامانت بمیره برات ،این اولین باری بود که امپول میزدی ،انشالله دیگه هیچ وقت لازم نشه که امپول بزنی گل ناز مامان،بعد از بیمارستان رفتیم خونه عمه سمیه آخه جاهاز برونش بود ،دیگه آخرش بود ما رسیدیم،انشالله عمه سمیه و عمو محمد خوشبخت بشن،بعد از اون هم رفتیم امازاده صالح ،آخه بابا امیر نظر کرد که اگه ازمایشت سالم باشه و بستریت نکنن برین زیارت که خدا رو شکر بستری نشدی،به قول عمه افسانه خدا کنه دیگه هیچ وقت نرید بیمارستان تا روز زایمان زنتون
تازه یه کم سرماخوردگیت خوب شده بود که شما آقا محمد کسری گلم سرخک زدی ،اینم عکساتون
الهی برات بمیرم خیلی اذیت شدی نفسم