محمدکسری و محمدصدرامحمدکسری و محمدصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

محمد کسری و محمد صدرا

نوروز 1393

1393/1/22 12:45
نویسنده : زهرا حمزه پور
301 بازدید
اشتراک گذاری

امسال به لطف خداوند متعال سومین سال تحویله که ما 4 نفری سر سفره هفت سین در کنار هم هستیم،من و بابا امیر لحظه سال تحویل گریه کردیم و خدا رو به خاطر تمام نعمت هاش به خصوص به خاطر بزرگترین نعمتش یعنی شما دو تا عزیزهای دل مامان،شکر کردیم،امیدوارم 120 سال زنده باشید و نوروز هر سالتون بهتر از و زیباتر از سال قبل باشه.

امسال بابا امیر هفته اول عید سر کار بود و ما هم، در تهران به دید و بازدید پرداختیم،هفته دوم عید رفتیم شمال،دو ماشین شدیم و رفتیم تنکابون

اولین روز هوا افتابی و ما صبحانه  رو تو جاده خوردیم و از طبیعت اسفاده کردیم ،از کلار دشت گذشتیم و برای ناهار تو جنگل عباس اباد وایسادیم و شما اونجا بازی کردین و ناهار خوردین

بعد رسیدیم ویلای تنکابن و رفتیم لب دریا ،اولش از ماسه های کنار دریا خوشتون نیومدو اصلا پاتون رو روی زمین نمیذاشتین ولی کم کم براتون عادی شد.

دومین روز صبح زود بیدار شدیم و رفتیم رامسر اول رفیم ساحل رامسر اونجا عمه افسانه و پدر جون رفتن براتون دو تا سطل با بیلچه و.... براتون خریدن و شما خیلی دوست داشتین و با شور وشوق لب دریا با بابایی امیر وعمو محمد بازی میکردین

 

بعد رفتیم تلکابین رامسر رو سوار شدیم و کلی خوش گذشت و ......

 

 

 

بعد از خوردن ناهار کنار دریا به سمت ویلا راه افتادیم تازه قسمت جالبش از اینجا شروع میشه

وقتی رسیدیم ،مادر جون یه قابلمه آش درست کرد و بردیم لب دریا خوردیم و باباامیر هم آتیش درست کرد و شروع کرد به اواز خوندن ما  هم دست میزدیم و شادی میکردیم و کلی هم سیب زمینی کبابی خوردیم وشما خیلی دوست داشتین،خلاصه خیلی خوش گذشت و شما دوتا کلی کیف کردین

روز سوم سفر من و پدر جون شما رو بردیم لب دریا و با هم قلعه درست میکردیم و با گوش ماهی(صدف)اونارو تزیین میکردیم و بعد از ظهر اون روز رفتیم تو شهر تنکابن و تو بازارش رو گشتیم.

روز چهارم رفتیم جنگل های 2000و3000،واقعا قشنگ بود ،خیلی داشت خوش میگذشت و همه داشتیم از طبیعت لذت میبردیم که هوا سرد شد وباران شدیدی گرفت و تا اخر سفرمون هم ادامه داشت،ناگفته نماند که باران های شمال هم خیلی با صفاست.

روز پنجم تصمیم به برگشت گرفتیم اومدیم تو جاده ، را ه ها بسته بود و ما رفتیم آمل خونه عمه و میترا و فردا صبح به سمت تهران حرکت کردیم .

سفر بسیار خوبی بود و شما در کنار عمه ها و پدر جون و مادر جون  کلی حال کردین.انشاالله همیشه شاد و خندان باشین عسل های مامان.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)