محمدکسری و محمدصدرامحمدکسری و محمدصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

محمد کسری و محمد صدرا

روزهای عاشقی( ماه محرم)

جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید   باز هم ماه عاشقی فرا رسید ،جانمان فدای حسین و اولادش،در این شب ها شما دوقلو های مامان همراه بابا امیر در مراسم عزاداری اباعبدلله حسین شرکت میکنید و عزاداری میکنید،انشالله همیشه تا آخر عمرتان جز نوکران امام حسین باشید .           بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت ‏تنها به روی سینه صحرا نبینمت امشب بیا که بوسه زنم برگلوی تو ‏شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت می ترسم از نگاه به گودال آن طرف ‏دارم دعا به زیر لب آن جا نبینمت غم نیست گر...
6 آبان 1393

جشن تولد 3 سالگی

                                                            دوقلوهای مامان و بابا تولدتان مبارک عزیزهای دلم ، میوه های دلم ، امید های زندگیم تولدتان مبارک. شما  نفس های مامان ساعت 3 صبح 19 مهر ماه به دنیا اومدین و نور امید به زندگی ما تابید و با حضور شما ها زندگی ما گرمتر و گرمتر شد . خدایا سپاس گذارم         &n...
20 مهر 1393

شهر موش ها

در اولین روز از ماه مهر ماه که ماه تولد شماست ما همراه با عمه فرزانه و محمد طه و محمد امین به سینما رفتیم ،بخشی از فیلم براتون جذاب و دیدنی و بخشی ترسناک ،اون بخش از فیلم که عروسک (اسمش رو نبر )بازی میکرد، براتون وحشتناک بود و دوست نداشتین ،منو بقل میکردین و نگاه نمی کردین،ولی در کل بهتون خوش گذشت ، با طه و امین  هم حسابی بازی کردین . قربون اون ژستت برم عشق مامان این روز ها اقا محمد صدرا شما همش دستت رو تو دهنت میکنی و یا لبت رو میکنی و من هر کاری میکنم نمیتونم از سرت بندازم  و تقریبا در تمام عکس ها و فیلم های شما دستت تو دهنته عاشقانه دوستون دارم عزیزهای دل مامان ...
3 مهر 1393

سفر به شمال(بطاهرکلا)

روز شنبه 4 مرداد سال 93 من وبابا امیر و شما داداشی ها به سمت بطاهرکلا حرکت کردیم و بین راه کنار رودخانه توقف کردیم تا شما آب تنی کنید ولی آب خیلی سرد بود و شما نتونستید شنا کنید ،کنار آب ناهار خوردیم و بعد طالبی خوردیم و بعد به سمت خونه پدربزرگ حرکت کردیم الهی قربون اون شکل ماهتون برم ،عاشقتونم قربون طالبی خوردنتون برم  قلبهای مامان و بابا این عکس مربوط به امامزاده ای است که نزدیک خونه پدر بزرگه و ما به اونجا رفتیم و دعا کردیم و بعد از اون هم به چشمه ای که در اون نزدیکی بود رفتیم و شما اب بازی کردین       انشالله بزرگ بشین و مرد بشین و با هم برید مسافرت و تفریح...
13 مرداد 1393

عروسی(نوه دایی بابا امیر)

ما روز پنجشبه به عروسی نوه دایی بابا امیر دعوت شدیم و شما با محمدطه و محمدامین حسابی بازی کردین و بهتون خوش گذشت     این روزها انقدر شیطون شدید که گرفتن عکس ازتون برام پروژه شده ، چون که اصلا یه لحظه هم بی حرکت نیستین به خاطر همین تعداد عکساتون کمه و بی کیفیت ، به بزرگواری خودتون ببخشید .                       امیدوازم همیشه به طراوت و شادابی این گل های زیبا باشین ولی عمرتون مثل گل ها نباشه و انشاالله 120 سال زنده باشین،عاشقتونم عزیزای مامان،همیشه مراقب هم باشین ...
30 خرداد 1393