محمدکسری و محمدصدرامحمدکسری و محمدصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

محمد کسری و محمد صدرا

سالگرد ازدواج

امشب ٢٩ شهریور ،سومین سالگرد ازدواجمون بود و باباامیر یه کیک خوشمزه ی تازه خریده و با مامانی و بابایی دور هم جشن گرفتیم ،متاسفانه دوربین رو خونه جا گذاشتم و نشد عکس بگیرم شما دو تا عاشق کیک بودین و یه عالمه با میل خوردین ،نوش جانتون،خدا رو شکر که سالگرد ازدواجمون شما دوتا کنار ما هستین،انشالله همیشه سلامت باشین
29 شهريور 1392

عروسی پریسا

پریسا دختر خاله بابا امیره و ما با مادر جون و عمه ها رفتیم عروسی و خیلی خوش گذشت شما دو تا هم خوشحال بودین و میرقصیدین   قربون تیپتون برم جوجه های من ...
29 شهريور 1392

سرخک

سلام عشق های مامان،ببخشید اگر چند وقته براتون چیزی ننوشتم آخه درگیر بیماریتون بودم اونم چه بیماری ،چشمتون روز بد نبینه اولش هر جفتتون سرما خوردید البته سرماخوردگی شدید ،بردمتون دکتر یه کم بهتر شدید،اما محمد کسری 6 روز پشت سر هم تب کرده بود و تبش پایین نمیومد من به تجویز دکتر مجبور شدم عسل مامان رو ببرم دکتر و ازش ازمایش خون بگیرم ،عشقم یه کم اذیت شدی و گریه کردی و بعد از اینکه دکتر ازمایشت رو دید تشخیص داد که یه پنی سیلین بزنی ،الهی مامانت بمیره برات ،این اولین باری بود که امپول میزدی ،انشالله دیگه هیچ وقت لازم نشه که امپول بزنی گل ناز مامان،بعد از بیمارستان رفتیم خونه عمه سمیه آخه جاهاز برونش بود ،دیگه آخرش بود ما رسیدیم،انشالله عمه سمیه...
29 شهريور 1392

عروسی عمه سمیه

تو عروسی عمه سمیه محمد کسری جونم هنوز سرخکت خوب نشده بود و همش بقل بابایی بودی و محمد صدرا جونم همش میخواستی بپری بقل عمه سمیه ،هی میرفتی روی سن ،بین عروس و داماد ،هی من می اوردمت پایین و تو دوباره میرفتی،شب خوبی بود انشاالله خوشبخت بشن،وقت نشد ازتون عکس بگیرم ولی با بابا امیر رفتیم اتلیه و یه عکس 4 تایی انداختیم که یادگاری تو البوم گذاشتم،انشاالله عروسی شما دو تا بشه عشق های مامان،عااااااشششششششششقتونممم ...
29 شهريور 1392

رهایی از پوشک

عسل های مامان امروز یک سال و ١٠ ماهتونه و محمد صدرا جونم تقریبا ١٠ روز که دیگه پوشکت نمیکنم ،دیگه آقا شدی هم جیش و هم په په ات رو میای به مامان میگی ،البته شما فقط میگی مامان و بعد با اشاره اگر به جلوت اشاره کنی یعنی جیش داری و اگر به پشتت اشاره کنی یعنی په په داری ،قربون پسر گلم برم که آقا شده عاشقتم محمد کسری جونم شما هم هر وقت دوست داشته یاشی میگی که جیش داری (با اشاره)و وقتی حسش رو نداشته باشی نمیگی ،البته الان ٢ روزه که اومدیم خونه مامانی و من اصلا پوشکت نکردم و شما حتی شب هم جیش نکردی،قربون پسر گلم برم که اقا شده ،عاشقتم ا ...
3 شهريور 1392

یادگیری زبان فارسی

در روز ، چند ساعت باهاتون با کارت های بن بن بن کار میکنم تا کلمات را راحتر تلفظ کنید،به لطف خدا تقریبا تمام کلمات رو تکرار میکنید البته کلمات یک قسمتی مثل: مامان ،بابا ،دایی ،عمه،موش،اسب،سگ،گاو،گلی،اب،نان،ابیو...............  
3 شهريور 1392

ماه مبارک رمضان 1392

ماه روز 15 ما رمضان رفتیم خونه عمه فرزانه همه ی عمه ها و مادر جون و پدر جون هم اومده بودن،خیلی خوش گذشته ،شما دو تا وقتی به پسر عمه هاتون می رسید کلی ذوق میکنید و تا میتونید با هم بازی میکنید،محمد صدرا یاد گرفتی که بگی هلو،میری پیش عمه فرزانه میگی :عمه هلو،وقتی میگی هلو دلم میخواد اون لب هاتو گاز بگیرم و یه لقمه کنم و بخورم البته شما هندونه رو هم میگی،محمد کسری جونم وقتی بهت میگم بگو جوجه یه  جوری با شدت میگی جوجه انگار که روش تشدید داره،این روزها خیلی خوردنی شدید ،دارید کم کم به حرف میفتین،عاشقتونم عسل های مامان ،راستی کسری جونم شما امشب برای اولین بار مادرجون رو صدا کردی خیلی قشنگ گفتی ،با مادر جون بازی میکردین و با هم کشتی میگرف...
22 مرداد 1392

پارک

تو تابستان تقریبا هر روز اومدیم پارک تا حوصله تون سر نره،امروز که اومدیم حکیمیه از بابا امیر خواستم که ما رو ببره پارک تا بازی کنیم و من از شما عکس بگیرم،تو پارک حسابی با باباتون بازی کردین             هر جفتتون عاشق این سرسره هستین چون که پیچ داره،و بابا امیر بیشتر از 20 بار از بالای سرسره ،سورتون داده پایین ولی اصلا خسته نشده چون که عاشقتونه            و بعد هم دایی مصطفی و زن دایی  با یه عالمه زغال لخته اومدن پارک،شما خیلی دوست داشتین ،ما هسته ذغال لخته رو در می اوردیم و میدادیم شما میخورد...
22 مرداد 1392

شب تولد(به دنیای ما خوش اومدین)

عشق های مامان،شما ساعت 3 شب در بیمارستان میلاد روز 18 مهر سال 1390 به دنیا اومدین،تقریبا 8 هفته زود به دنیا اومدین،من هم خوشحال بودم که زودتر روی ماهتون رو دیدیم هم ناراحت چون که نارس بودین و باید تو دستگاه میموندین،بعد از 10 روز از بیمارستان مرخص شدیم و رفتیم خونه خودمون،شب همه اومدن به دیدنتون اینم عکس های روی ماهتون:        محمد کسری فندق نازم تو با وزن 1 کیلوو800گرم به دنیا اومدی و شما محمد صدرای نازم شما با وزن 2 کیلو 200 گرم به دنیا اومدین،متاسفانه بعد از 5 روز به دلیل زردی ،دوباره رفتیم بیمارستان اینم عکس های بیمارستان:     محمد صدرا بعد از 3 روز مرخص شد و رفت خو...
22 مرداد 1392